باسلام وخسته نباشید
من دختری ۲۱ساله هستم جند ماهی میشه که بابسری همسن خودم ازدواج کردم اخلاق خوبی داره ومهربونه به فکر خانواده هم هست خیلی غیرتیم هست اما در طی این جند وقت خاطراتی از کدشته اش واسم تعریف کرد که واسم خیلی ناخوشایند بود مثلا تعریف میکرد با دوستاش یا اقوام هم سن خودش که بیرون میرفته بعضی از اونا معتاد بودن و مواد مصرف میکردن اما میکفت ودش اهل این کارا نبوده میکفت از این جیزا بدم نمی اومد وکاهی اوقات میشد که تفریحی استفاده کنم اما دائمی نیست یعنی می کفت معتاد نیست ویا تعریف میکرد بعضی از دوستاش اهل دوست دختر بودن و شاید رابطه نامشروع هم داشتند جندتا مثال برام تعریف کرد اما میکفت من کلا از این جیزا بدم میاد تا حالا دنبال این جیزا نرفتم نزدیک یه دو ماهی میشه که یک روز که باهم بودیم کفت میخوام جیزی بهت بکم بهم کمک میکنی اون روز کفت که معتاد نزدیک دوساله من اون وقت دنیا رو سرم خراب شد بیشتر از اینکه از معتادیش هراس داشته باشم به حرفای قبلیش فکر میکردم الان ازتون راهنمایی میخوام جدایی بهتره یا موندن همشه تو شک دارم زندکی میکنم ترا خدا راهنماییم کنید باید جیکار کنم جطوری باید باهاش رفتار کنم